مهمترین اظهارات افروغ در گفتگو با مهر در زیر آمده است:
- هر کجا آزادی نباشد و حکومت استبدادی و روشنگری وجود داشته باشد، آزادی به یک تمنا و خواسته مبدل میشود و این امر ایران و غیر ایران ندارد. دقت کنید! اشتباه نشود!، اتفاقا در فضای بسته استبدادی است که مردم طغیان می کنند و واکنش نشان میدهند و در واقع خواهان آزادی میشوند.
- در مورد انقلاب اسلامی هم همین گونه است، فراموش نکنیم که یکی از شعارهای انقلاب اسلامی، آزادی است. علاوه بر این یکی از خواستههای جدی دوران انقلاب، قبل از انقلاب و در زمان شاه، «آزادی» بوده است. یادمان نرود شاه چه نظام بستهای را ایجاد کرده بود و کوچکترین ندای آزادیخواهی را در نطفه خفه میکرد. آنقدر فضای کشور امنیتی بود که به تعبیر امام(ره) هر کسی فکر میکرد که طرف مقابل او نیروی امنیتی است. وقتی نظام سلطنتی مخصوصاً نظام استبدادی ایجاد و محور تصمیمها شخصی شود، و اتفاقا در همین شرایط است که به تعبیر ایشان هر آجانی حکومت میکند، خود به خود بستر برای سؤال کردن بسته میشود.
- اگر شما بخواهید از یک صاحب قدرتی سؤال کنید، اولین لازمهاش این است که آزاد باشید، هم آزادی بیان و هم آزادی پس از بیان داشته باشید. به هر حال شخصاً معتقدم آزادی خواهی یکی از عوامل اصلی پیدایش انقلاب بود و این آزادی خواهی قطع نظر از وجه فرهنگی و نظام استبدادی، تا حدودی مربوط به ظرف تصمیم گیری در کشور بود، یعنی ظرف تمرکزگرایی در تصمیم گیری و اداره کشور که معطوف به رابطه قدرت - ثروت متکی به اقتصاد نفتی است از عوامل بازدارندهای است که متأسفانه بعد از انقلاب اسلامی هم تغییری نکرده است.
- قطع نظر از مظروف و محتوا و جهت حکومت، ما غالباً نوع خاصی از حکومتداری متمرکز داشتهایم. خود این وجه متمرکز اداره کشور که با اقتصاد نفتی هم همراه شده است و اجازه دهید از آن با عنوان تمرکزگرایی نفتی یاد کنم، فضای بستهای ایجاد کرده است که جلوی شکل گیری نهادهای مدنی در کشور و مآلاً آزادی را گرفته است. یعنی بحث من این است که ما شعارهایی خوبی دادیم، قانون اساسی خوبی تنظیم شد. فصل نهم قانون اساسی و قوانین مترقی دیگری داریم اما این اصول، ظرف و ساختار مناسب خود را میخواهد و با ظرف تمرکزگرایی نفتی نمیتوان اصول مترقی و گرانسنگ قانون اساسی مرتبط با انقلاب اسلامی را پیاده کرد. این کار امکان پذیر نیست و اگر تحولی در ظرف صورت نگیرد، یعنی آمایش سرزمینی ایجاد نشود و تمرکززدایی در تصمیم گیری و اداره کشور اتفاق نیفتد، همه نگرانی من این است که خدای ناکرده مظروف متناسب با همین ظرف تاریخی برگردد. مظروف همان فره ایزدی است که به حاکم اعطا میشود، ما چنین اعتقادی حتی در مورد ولی فقیه نداریم. اما ما چون به ظرف، توجه و تحولی در آن ایجاد نکردهایم، خواه ناخواه مظروف انقلاب را تهدید میکند.
- مظروف بزرگ و گرانسنگ انقلاب اسلامی که حداقل حاوی سه شعار مرتبط و همزمان، آزادی، عدالت و معنویت است ظرف خود را میطلبد. متأسفانه در روشهایی که قرار بوده است تحولی در کشور ایجاد کند به این ظرف توجه نشده است، یعنی مثل بانکداری اسلامی تصور کردند با نگاه ذرهای وتوجه صرف به اجزا و فراموشی واقعیت نو ظهور و حاکی از واقعیت ترکیبی جدید و با جا به جایی مقامات و چهرهها، خود به خود ظرف هم عوض میشود. در حالی که با تغییر و جابه جایی انسانها و مدیران الزاما ظرف عوض نمیشود، ظرف حاکی از یک رابطه است و تحول مناسب خود را میطلبد. رابطه به رغم اینکه با عاملها ارتباط دارد، اما وجود و خصلت و قدرتی جدا از آنها دارد. به هر حال عاملها میآیند و جایگاهها را اشغال میکنند.
- رابطه بین عاملها حاکی از ظرف و ساختار است که متأسفانه ما به این ظرف و ساختار توجه کافی نداشتهایم و این بزرگترین مشکل و پاشنه آشیل ماست و هرچه سریعتر باید تحول ساختاری ایجاد کرد و الا هم در حق انقلاب اسلامی و هم در حق مردم و کسانی که با تفکری آمدند و روشنفکری و روشنگری کردند و انقلاب را به وجود آوردند، جفا کرده و هم خواستههای تاریخی ما پایمال شده است. اگر روش شناسی ما توجه میکرد که عامل و ساختار هر کدام در جای خود مهم هستند، امروزه شاهد وضعیت فعلی نبودیم. تصمیم گیری، برنامه ریزی، اطلاعات، خدمات و ... ما متمرکز است. در ظرف متمرکز متکی به اقتصاد نفتی واقعاً نمی توان تحقق بخش انقلاب اسلامی بود. این نکتهای است که میتوان به عنوان محور اساسی در لابه لای برنامههای توسعه گذشته آن را به نقد کشید. پس به طور خلاصه من کماکان مصرم که یکی از عواملی که واقعاً مانع آزادی و فرهنگ آزادی در کشور شده همین ظرف است.
- عرض کردم ما میتوانیم عوامل دیگری را هم ذکر کنیم، اما مهمترین و کلانترین عاملها اینها بوده است. شاید گفته شود که مثلاً در برخورد با یکدیگر مشکل داریم. برای نمونه، تحمل یکدیگر را نداریم، خودمان را مطلق میانگاریم. حاضر نیستیم بپذیریم که ممکن است همه حقیقت پیش ما نباشد یا حداقل به لحاظ روانشناختی، خود را آماده کنیم تا به یک حرف تازه برسیم، یا اگر خودمان را هم برتر میدانیم حداقل این آمادگی را داشته باشیم که با قاعده احتجاج، استدلال و گفتگو دیگری را قانع کنیم. اینها همه میتواند مورد توجه قرار گیرد. مخالف نیستم که میتوانیم کارهای آموزشی و تربیتی هم انجام دهیم، ولی به نظرم اگر غافل از عامل اصلی و کلان باشیم، نمی توانیم به اهداف خود برسیم. ابتدا باید بحث کلان داشته باشیم و بعد وارد بحثهای خردتر شویم.
- قبل از اقتصاد نفتی، ما نظام سلطنتی و استبدادی داشتیم. اقتصاد نفتی مکمل و مزید بر علت شد، یعنی تمرکزگرایی ما ریشه کهن و تاریخی تر دارد، اما وقتی با نوع خاصی از تمرکزگرایی واقتصاد نفتی عجین شد، تقویت و تشدید شد. یعنی درگذشته که اقتصاد نفتی نبود، به این صورت امروزین نیز تمرکزگرایی نبود.
- هر از گاهی استانی، مرکز کشور میشد و بدین گونه نوعی آمایش سرزمین هم برقرار میشد، اما از وقتی که پهلوی آمد و نوعی تمرکزگرایی خاص یعنی تمرکزگرایی جغرافیایی را کلید زد و تمرکزگرایی از بالا به پائین را به نام دولت ـ ملت سازی القا کرد، وضعیت تاریخی ما هم تشدید شد و هم با اقتصاد نفتی عجین شد. ما با سلسله مراتب یا به اصطلاح سنترالیسم مخالفتی نداریم، اما وقتی سلسله مراتب قدرت با تمرکزگرایی عجین میشود مشکل زا می شود، تمرکزگرایی با سنترالیسم فرق میکند.
- مشکل اصلی ما تمرکزگرایی است، تمرکزگرایی یعنی ما یک متروپل و چند شهر اصلی داریم. شبکه شهری به اصطلاح کهکشانی کهن ما از زمان پهلوی به این طرف به شبکه شهری زنجیرهای تبدیل شده است. این شبکه شهری زنجیرهای که به شهرهای اصلی و متروپلی مانند تهران وصل میشود، بدون اقتصاد نفتی و برنامه ریزی متمرکز امکان پذیر نیست. خود این برنامهریزی یکی از عوامل اصلی شکل گیری و تقویت تمرکزگرایی است که با اقتصاد نفتی ایجاد میشود و باعث میشود تا نهادهای مدنی شکل نگیرد و دولت به نهادهای مدنی وابسته نباشد و وقتی وابسته نباشد حاکم بر آنها، یعنی حاکم بر ظرفیتهای بالقوه کیفی مدنی در جامعه میشود. به رغم اینکه ظرفیتهای مدنی ما بالاست، اما به دلیل فقدان درک این قابلیتها از سوی نهادهای مدنی تاریخی ما از یک سو و نظام متمرکز تصمیم گیری، برنامه ریزی، خدمات، ابداعات، نوآوریها و .... از سوی دیگر عملاً جلوی توسعه سیاسی درونزایی که بتواند مقدمهای برای توسعه فرهنگی معطوف به توسعه اقتصادی باشد گرفته شده است.
- {وظیفه ما در این ارتباط چیست} این به من و شما ربطی ندارد، ما میتوانیم صرفا آگاهی بخشی کنیم و ذهنها را نسبت به این مسأله روشن کنیم، اما ریشه کردن آن، گامها و اقداماتی علاوه بر آگاهی کردن میخواهد. امیدواریم در الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت شاهد توجه جدی به آمایش سرزمین و تحول مبنایی در ظرف متمرکز نفتی باشیم، نه به صورت سطحی و ساده اندیشانه که بگوئیم کارمندان از تهران بروند تا ما فلان امکانات را به آنها بدهیم. شیوه تصمیم گیری و ساختار باید دگرگون شود، یعنی باید به استانها و شهرستانها تفویض اختیار شود، اما این تفویض اختیار به این معنا نیست که یک سیاستگذاری و نظارت کلان وجود نداشته باشد، یعنی برنامه ریزی هم میتواند از پائین به بالا و هم از بالا به پائین باشد تا ما از این وضعیت نجات پیدا کنیم و شاهد یک رشد موزون (پراکندگی موزون جمعیت، تسهیلات اقتصادی موزون، رفاه موزون، عمران موزون و... ) باشیم. توسعه ما موزون نیست، یعنی توسعه شهری، روستایی ، منطقهای و ملی ما موزون نیست.
- واقعا اینها روی آزادی تأثیر میگذارد، این گونه نیست که علت را فقط افراد و فرهنگ آنها بدانیم. یادمان نرود که از چه ساخت کلان سیاسی و تاریخی چه قبل از انقلاب اسلامی و چه بعد از انقلاب اسلامی برخوردار بودهایم.
- {چرا برخی از افراد در ساختار قدرت، آزادی را بر نمیتابند؟} یکی به دلیل همان ظرف است که به آن اشاره شد، دیگری فرهنگ سیاسی متناظر با همان ساخت است که متأسفانه بازتولید شده است. عامل دیگر، فقدان نقادیها و نظارتهای نهادهای مدنی ریشه دار و عمدتا دینی ماست، عامل دیگر، عدم تفکیک قوا و به ویژه در راس نبودن مجلس است و بالاخره باید به اعتماد بیش از حد سیاسی مردم اشاره کرد. باید به مردم آموخت که هر کجا حمل بر صحت مجاز باشد در سیاست مجاز نیست. در سیاست باید اصل را بر عدم برائت گذاشت مگر خلافش ثابت شود. در این صورت این مردم نیستند که باید با هزار زحمت بد بودن یک صاحب قدرت را ثابت کنند، بلکه این صاحبان قدرتاند که باید خوبی و پاک بودن و برادری خود را ثابت کنند. در این حالت جای وکیل و موکل خلط نمیشود.